اولین محرم دخملی من
گل مامانی سلام
امسال اولین سالی بود که آدرینای گلم تو محرم و عزاداری امام حسین حضور داشتی
دایی علی مامانی هم اومده بود نذری داشت و همه جمع بودن تعطیلات خوبی بود و شما هم به سلامتی سینه زدن رو یاد گرفتی اخخخخخخ که فدای اون دستای کوشولوت بشم ..
نازگل خانم روز جمعه همونطور که قول دادم رفتیم صبح جمعه شیرخوارگاه حسینی- روز خاصی بود و شما هم متعجب بودی اون روز از صدای بلندگوها گریه بچه ها خالجونای مامانی همه به خاطر شما اومدن- شب رو خونه مامان بزرگ من خوابیدیم که همه صبح با هم بریم .. روز به یاد موندنی بود عزیزم و فیلم زیاد ازت گرفتم
..خدا قبول کنه ..
خوب طلا خانم بریم سراغ عکسای محرمی دخملی ..عاشقتم ..
همه جا متعجب بودی عزیزم .. الهی دورت بگردم
سانیا جون دختر خاله مامانی
اینم از خواب بیدار شده بودی تو حیاط موقع رفتن ..
با تعجب بچه ها رو نگاه میکردی ..
اینم خونه بابا جونی بودیم خاله قزی شدی باز
عاشقتم دنیای مامی ..